؛
به گزارش خبرنگار سرای نور؛ روز تولد مولا علی (ع) روز پدرنامگذاری شده است و دراین فکر بودم چقدر فرزندان خوشحال، در حال تهیه هدیه برای پدران خود هستند.
اما ناگهان به فکر فرزندان شهید افتادم که شاید نخستین سالی است که پدر خود را از دست دادهاند و با خاطرات سالهای گذشته حسرت دوری پدر را بر دل دارند.
تصمیم گرفتم به سراغ خانواده شهدای منا بروم، با هماهنگی بنیاد شهید شهرستان نور به منزل شهید جانباز، ولی ذکایی رفتیم.
لاله: پدرم با توجه به ترکشهای زیادی که در این چند سال در بدن داشت بسیار مقاوم بود
مهری محمدی همسر شهید با چشمانی اشک بار برای ما از خاطرات سفرش گفت: صبح وقتی که از چادر بیرون آمدم از دور همسرم را دیدم و برای هم دستی تکان دادیم، چند لحظه بعد که به چادر برگشتم بین خواب و بیداری کسی به من گفت: یک قربانی دیگر به اسمت افتاد، با تعجب چشمانم را باز کردم و گفتم: ما که صبح گوسفند قربانی کردهایم یکی از خانمها خندید و گفت: خواب دیدی
بعد از چند ساعت با صدای شیون و ناله یکی از خانمها از چادر بیرون رفتیم که خبر این فاجعه را شنیدیم.
مهری محمدی ادامه داد: ساعت ۵ بعدازظهر چرخ بالها به پرواز درآمدند و جنازهها را میبردند، ایرانسلها قطع شده بود و دوربینها در آن منطقه خاموش بود. جو سنگین و شوک آوری بر ما حاکم بود.
خانم محمدی گفت: دو دختر و دو پسر دارم که سه فرزند من متأهل و یک فرزند مجرد است، من با شرمندگی به ایران آمدم در حالی که بار غم همسر جانباز خود را به دوش میکشیدم، همسری مهربان و فداکار که در شلمچه جانباز شده بود و با ترکشی در سر و چند ترکش در پشت، دست و پایش در ظهر عید قربان در گرمای عربستان همچون شهدای کربلا به سوی خدایش بازگشت.
دخترش لاله فرزند بزرگ شهید ولی ذکایی وارد اتاق شد و از او در مورد پدرش پرسیدم.
لاله گفت: ابتدا با صدای فریاد مادر بزرگم متوجه فاجعه شدیم و سپس از طریق سایتها پی گیری کردیم.
وی گفت: پدرم با توجه به ترکشهای زیادی که در این چند سال در بدن داشت بسیار مقاوم بود، امید برگشت زیادی داشتیم تا اینکه …
بغضش ترکید اشک در چشمان لاله حلقه زد و سکوت سنگینی بر فضای خانه حاکم شد. پس از چند دقیقه سکوت، مادر از خاطرات کودکی لاله با پدرش برای ما تعریف کرد و دوباره لاله ادامه داد: تا حالا فکر نمیکردم بدون پدر یعنی چه ؟ اما الآن حس میکنم پشتم خالی شده، وقتی متوجه شدم دیگر پدر در کنار من نیست یک لحظه دنیا برایم تمام شد، انگار قسمتی از وجودم از من جدا شد که هیچ کس نمیتواند جایش را پر کند و اگر یک بار دیگر پدرم را ببینم دستش را میبوسم و به او میگویم، که چقدر دوستش دارم.
لیلا دختر کوچک شهید ذکایی نیز گفت: نمیتوانم احساس خود را به زبان بیاورم، جای خالی پدر را هیچ چیز پر نمیکند .
مادر شهید ذکایی نیز گفت: پسرم بسیار فعال و کم توقع بود، هنگامی که محصل بود ، هم در کشاورزی به پدرش کمک میکرد و هم درس میخواند. پسرم وهمسرش هر دو دبیر بودند.
با خانم جعفری از کارکنان بنیاد شهید به منزل شهید قربانعلی سالاری رفتیم.
طیبه: پدرم روز تولدش بعد از دعای عرفه در سرزمین و قدمگاه انبیا، لبیک بر لب از دنیا رفت
فریده محمدی همسر شهید سالاری که به زیارت خانه خدا رفته بود، با کوله باری از اندوه و چشمانی گریان بازگشت.
وی گفت: دو دختر و دو پسر دارم که متأهل هستند و همسرم قربانعلی سالاری ارتشی و تکنسین موتور جت هواپیما بود.
طیبه سالاری دختر شهید سالاری نیز از پدر برای ما گفت: زمانی که از صدا و سیما این خبر را شنیدم، نمیخواستم باور کنم پدرم نیز از دنیا رفته است به همین دلیل از سایتها اسامی را پیگیری نکردم.
طیبه گفت: با شناختی که از پدرم داشتم فکر میکردم نه تنها پدرم خودش را از معرکه نجات میدهد بلکه چند نفر دیگر را نیز نجات خواهد داد.
وقتی از صدا و سیما اسامی را اعلام میکردند در مرحله ی اول اسم پدرم نبود، با خیال راحت به سایت مراجعه کردم و در کمال ناباوری نام پدر را دیدم که … با گریستن دختر شهید سالاری سکوت، منزل این شهید را فرا گرفت و همه را متأثر و غمگین کرد.
سکوتی سنگین از جنایت آل سعود بر خانوادههای قربانی سایه افکنده بود، چه سخت بود وقتی دختری با تمام آرزوهای خود انتظار بازگشت پدر را میکشید. پدر و مادری که به خانه خدا رفتند تا با دور زدن خانه خدا، همچون آب چشمه زلال شوند و از این سفر معنوی خاطره لذت نزدیکی به خدا را سوغات بیاورند، اما چه صد حیف که دیگر پدر نیامد تا خاطره لحظاتی که با خدای خود خلوت کرده بود را برای فرزندانش توصیف کند.
برادر کوچک شهید سالاری از تولد برادرش گفت: برادرم در روز عید قربان به دنیا آمد و نامش قربانعلی بود و در روز عید قربان نیز به شهادت رسید.
برادرم قبل از آن به من زنگ زد و گفت: ما در تاریخ یازدهم وارد ایران میشویم اما من سیزدهم به نور میآیم و بستگان نیز در میدان فضیه نور منتظر ما باشند که دقیقاً در همان روز و در همان مکان برادرم به سوی گلزار شهدا تشییع شدند.
این برادر داغ دیده گفت: هرکسی داغ عزیز ببیند متوجه میشود داغ دیدن چه سخت است. ما امیدوار بودیم که مسافران ما سالم برگردند اما برنامه ریزی برای استقبال و ولیمه تبدیل به عزاداری شد و ما امسال عید نداشتیم.
وی گفت: به آل سعود نمیشود اعتماد کرد و دست اندر کاران باید هوشیاری خود را حفظ کنند و به نیت پلیدی که آل سعود در سر دارد پی ببرند. مسئولان باید چند سالی آنها را تنبیه کنند و باید تصمیم جدی در این مورد گرفته شود تا باز این حادثه تکرار نشود و تعدادی دیگر از خانوادهها داغدار نشوند.
برادر شهید سالاری با اشاره به میزبانی ایرانیان نسبت به زائران به ویژه زائران امام رضا (ع) گفت: امنیت کشور ما بسیار بالا است و خوش رفتاری و محبت و حفظ حرمت زائران در ایران زبانزد است.
پس از هفتهها روز شماری و انتظار، دوری و دلتنگی فرزندان از پدر، به جای در آغوش کشیدن پدر، فرزندان باید تابوتش را بدرقه کنند و چه سخت است لحظه وداع برای همیشه.
طیبه ادامه داد: بابا همه چیز ما بود و تمام خانواده از لحاظ عاطفی ضربه خوردند که هرگز جبران نمیشود. امیدوارم دیگر شاهد چنین حوادثی نباشیم.
وی گفت: پدرم روز تولدش بعد از دعای عرفه در سرزمین و قدمگاه انبیا لبیک بر لب از دنیا رفت، او با افتخار رفت، اما این جنایت آل سعود را توجیه نمیکند.
دختر شهید سالاری در پایان گفت: من اطمینان دارم آقا امام زمان آن لحظه زائران را تنها نگذاشتند و در کنار شهدا حضور داشتند.