از انزوای زندان تا رهبری یک مرکز نجات
علی خندان، حالا با ۱۲ سال پاکی، مؤسس یکی از کمپهای موفق ترک اعتیاد در کشور است اما گذشته او، پر از تلخی، انزوا و نبرد با خودش بوده است.
وی که سالها با اعتیاد دستوپنجه نرم کرد، در گفتگو با خبرنگار بلاغ توضیح میدهد: هیچکس ملاقاتم نیامد؛ در زندان تنها بودم، در خانه شرمنده. از خجالت، روزها بیرون نمیرفتم، شبها دنبال مواد. کشتیگیر بودم، اما بدنم پر از زخم بود. یه روز گفتم: علی، تا کی؟
خندان از نقطه عطفی در زندگیاش میگوید: همراه با همسرم تصمیم به ترک گرفتیم، درِ خانه را جوش دادم، گفتم او را نبینم تا بتوانم ترک کنم. همسرم هم از آنطرف به کمپ رفت. با هم ترک کردیم، اما جدا جدا.
امروز علی نهفقط نجاتیافته، که نجاتبخش است
وی توضیح میدهد: بیش از ۱۵۰ نفر را کمک کردم، برایشان مدرک گرفتم، کار پیدا کردم. بعضیها در حال حاضر قهرمان ورزشی هستند. بعضیها خانواده تشکیل دادند. «ما بد نبودیم، ما بلد نبودیم.»
خندان معتقد است نجات فقط با دارو یا درمان نیست؛ با باور دادن به آدمها است؛ در کمپ ما، قبل از هر چیز، به بچهها گوش میدهیم. باورشان میکنیم. چون من خودم خوب یادم هست هیچکس دیگر باورم نداشت.
این فرد نجاتیافته گفت: امروز در کنار تیمی از همدردان سابق، چراغ امید را برای دیگران روشن نگه داشتیم؛ اگر یک روز کسی مانند من، از ته سیاهی بیاید بیرون و دوباره بتواند بخندد یعنی هنوز میشود نجات پیدا کرد. ما میتوانیم، به شرطی که بخواهیم و کمکمان کنند.
پیمان یکی از کسانی است که ته خط اعتیاد را دیده، اما حالا میگوید نجاتش وقتی شروع شد که برای اولینبار پدرش به ملاقاتش آمد.
پیمان در گفتگو با خبرنگار بلاغ توضیح میدهد: صادقانه بگویم، دستم رفت در سطل زباله. برای مواد دزدی کردم، دروغ گفتم. فقط وقتی ترک میکردم که خانواده دوباره به من اعتماد کنند، نه برای خودم اما نقطه تغییر، لحظهای بود که پدرم برای اولینبار به دیدارم آمد.
وی توضیح داد: پدرم هیچوقت مرکز ترک نمیآمد اما وقتی تغییر را حس کرد، به دیدارم آمد.
پوریا، مردی که نزدیک به دو دهه درگیر اعتیاد بود، میگوید هنوز نتوانسته به پدرش بگوید: «دوستت دارم»
وی در گفتگو با خبرنگار بلاغ با صدایی گرفته توضیح میدهد: از اعتیاد نجات پیدا کردم، اما هنوز نتوانستم به پدرم بگویم که دوستت دارم. هیچکس نتوانست این کلمات را از دلم دربیاورد و همانند زخم باقی ماند.
پوریا از روزهایی میگوید که حتی خانوادهاش دیدن او را تاب نمیآوردند و پشت در غذا آویزان میکردند، من میرفتم، برمیداشتم و میرفتم. دیدنم برایشان سخت بود.
وی توضیح داد: امروز در مسیر پاکی هستم اما دردهای عاطفی گذشته، همچنان با من است.
مهرشاد پدری که با اعتیاد نهفقط زندگی خود، بلکه تجربه پدرانهاش را از دست داد، حالا میگوید: اینبار خواستم و برگشتم.
وی در گفتگویی تلخ و صادقانه با خبرنگار بلاغ توضیح داد: بچهام شیر مادر نخورد. وقتی دنیا اومد، بیمارستان شهدا بودیم، خانمم از خجالت رفت. شیر خواهرم رو خورد.
مهرشاد از دور باطل سالهای اعتیاد میگوید: برگه سفید امضا میکردم، ماشین و خانه میدادم. برای مواد هزار قدم میرفتم اما یک قدم طرف من برنگشت.
این نجاتیافته توضیح میدهد: اما اکنون در مسیر ترک ایستادهام و با خودم میگویک که باید راست باشید. دعا کنید بتوانم بمانم. مشکلاتم زیاد است اما خواستم.
احمد از نجاتی سخن میگوید که نه فقط با اراده، بلکه با توکل و عشق به خداوند ممکن شد.
وی با بیانی شاعرانه در گفتگو با خبرنگار بلاغ؛ توضیح میدهد: درود بر خداوند عاشق و مهربان، تنها کسی که هیچوقت از ما خسته نمیشود.
پیمان میگوید: اعتیاد زنجیری است که فقط اتصال به ایمان میتواند آن را بگشاید، هر کسی یک چیزی برای نجاتش دارد و من فقط خدا رو داشتم و همان کافی بود.
به گزارش بلاغ؛ این روایتها گواه تلخ اما امیدبخشی است؛ اعتیاد میتواند همه چیز را ویران کند اما تصمیم و اراده میتوانند از ویرانهها زندگی نو بسازند. مردانی که با صداقت و اشک و بغض، از نیازشان به دوست داشته شدن، شنیده شدن و پذیرفته شدن سخن گفتند. و در صدر همه، علی خندان ایستاده است؛ نه فقط به عنوان بهبودیافته، بلکه به عنوان مردی که راه بازگشت را آموخته و اکنون چراغی روشن کرده تا دیگران را نیز به سمت نور هدایت کند.
آدمها بد نیستند، فقط بلد نیستند. اگر یاد بگیریم و صادق باشیم، میتوانیم دوباره زنده شویم. این جمله، پیام امیدبخش مردانی است که زندگیشان را از نو ساختند و حالا چراغ راه دیگراناند.
گزارش: وجیهه یخکشی