به گزارش سرای نور؛ مکث دوربین بر دامن پوشیده از برف «دماوند» و گذری کوتاه بر بلندای برج «میلاد» که سر به پهنه آسمانی نه چندان تمیز می ساید، حتی پیش از آنکه کلماتِ زیر نویس شده در پایین تصویر به یاری مخاطب بیاید، وی را به تماشای «تهران» دعوت می کند تا در سفری به درازای یک مستند ۲۸ دقیقه ای با مردی همراه شود که قرار است قصه ای تازه از «ایران» روایت کند.
با «مت براون» خبرنگار بخش خاورمیانه خبرگزاری «ای بی سی» استرالیا که همراه شوی، با مجوز «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» به زوایایی از شهر تهران سرک می کشی که نَقل آن بازار قصه های هزار و یک شب را از سکه می اندازد. با او که همراه شوی یک بلیط مجانی می گیری به مقصد یک گالری هنری و شاید گوشه ای از یک کافه تاریک که در آن جوانی به آهنگ حزین از پایان غم و اندوه برایمان می خواند و همین می شود نقطه آغاز روایت، جایی که براون با صدایی ملایم و با لحنی که چاشنی تعجب در آن نهفته است، می گوید: «این جهانی آکنده از شور و امید است. چهره ای از ایران که شاید هرگز ندیده اید. مراکز هنری ایران شاهد طلوع عصری مهیج است».
این آغاز اعتماد به مردی است که دوربینش به لطف وزارت ارشاد برای ثبت لحظه های زندگی در ایرانِ آزاد مجوز گرفته است. دوربینی که دریچه نگاهش از ساز دست خواننده ای که «رضا» صدایش می زنند به دیوارهای شهر می لغزد و با گذشتن از تصویر رجال سیاسی ـ مذهبی ایران، موج صدای راوی را با این کلمات در گوش مخاطب فرو می ریزد: «رضا متعلق به نسل جدیدی از هنرمندان است که رفته رفته جایگاه و صدای خود را پیدا می کنند. رضا همه عمر در ایرانی زندگی کرده که تحت سلطه روحانیون بوده است، روحانیونی که هنر و فرهنگ را به خفقان کشیده اند. حال آنکه مردم رفته رفته جو حاکم را پس می زنند».
تعجب نکنید؛ فیلم مت براون با نام «موسیقی فارسی» در ایران تدوین نشده تا شاید جای دلخوشی باشد برای همه آنهایی که تا همین جای کار نیز دنیای باورهایشان به حد کافی زیر و رو شده است. اما قطعا خبرنگار «ای بی سی» از مجرای قانونی وارد ایران شده و در کمال آسایش با سوء استفاده از اعتماد مسئولین، تک تک لحظات این فیلم را به ثبت رسانده؛ فیلمی که در آن آزادی در چارچوب کافه های نماد عصر روشنگری فرانسه و آهنگ موسیقی زیرزمینی خلاصه می شود، موسیقی که براون برای نجات عاملینش، جوانمردی کرده و با حذف سر خواننده، به نمایش ضرب آهنگ پا کفایت می کند!
راستی براون برای پیدا کردن این خانه های زیرزمینی چقدر فرصت و امکانات در اختیار داشته است؟ آیا این فرصت و امکانات برای فلان مستند ساز ایرانی یا هر مستند ساز دیگری که بخواهد نظام سیاسی حاکم بر غرب را به چالش بکشد، از سوی حکام و سرویس های اطلاعاتی این کشورها فراهم است؟
چهره ای که براون از ایران اسلامی به تصویر می کشد، کشوری است که با رفع دغدغه های سیاسی در سه سال گدشته و به ویژه دوره پسا برجام، فرصت یافته تا در فضای آزادی، نفسی تازه کند! آزادی که با عبور دوربین از کافه های تاریک و پر ازدحام، شکل دود سیگار، بوی عطر زنانه و رنگ روسری های بر باد رفته را به خود می گیرد. آزادی که خط قرمزش فقط و فقط عدم پرداختن به مسائل سیاسی است.
به هر حال؛ براون این بار آمد و رفت. عیبی ندارد سادگی کردیم و ندانسته درهای اعتمادمان را به روی یک اجنبی باز کردیم. اما ببینیم آیا مردی که در بخش پایانی مستند، فحوای پیامش را از زبان یک خواننده زن ضد انقلاب و در قالب «جمهوری اسلامی یعنی زن با حجاب، یعنی زن خط خورده یعنی زن هیچ» به گوش مخاطب می رساند، باز هم برای ورود به ایران آن هم از راه های قانونی مجوز می گیرد؟
آیا امثال براون باز هم چشم آلوده دوربین خود را بر روی خیابان های تهران می لغزانند تا با سوء استفاده از اعتماد یک عده جوان ساده مثل رضا که او را به بزم خود راه داده اند، به شادی های کوچکش رنگِ ریا ببخشند؟
منبع:مهر