به گزارش سرای نور؛ طلاق جزء اندک پدیده و مؤلفه اجتماعی است که آن را میتوان با دو فرمول روانشناسی و جامعهشناسی تعریف کرد، زیرا جامعه عمل و هدف آن انسانها هستند که در دو بعد اجتماعی و روانی به هم نزدیک میشوند و محصول گسست بین این عوامل طلاق نام دارد .
علاوه بر عوامل فوق، جامعهشناسان طلاق و خانواده، عامل پیوند دهنده انسانها را در ابعاد اقتصادی، فرهنگی و سیاسی نیز جستجو میکنند و معتقدند برای مطالعه در پدیده طلاق باید ابتدا به عوامل ازدواج پرداخت و عدم کامیابی و توفیق در ازدواج منجربه طلاق میشود.
ازدواج و طلاق ناشی از عوامل اقتصادی ؛
چند سالی است که ازدواجهای ناشی از درآمد بالای خانوادهها، اساس تشکیل یک خانواده مرفه با عاطفههای سرد و یخچالی را در جوامع در حال توسعه شکل داده است.
پسران و دخترانی که هیچ علاقهای به هم ندارند و قلبهایشان به اندازه سالهای نوری از هم فاصله دارد، و تنها عامل پیونددهنده قلبهای آنان درآمد خانوار است و تا زمانی که این درآمدها پایدار و مستمر ادامه دارد، زندگی بدون عاطفه جاری است و این مدل خانوادهها یک خانوار را تشکیل میدهند که فقط زیر یک سقف زندگی میکنند، و از کارکرد خانواده فقط به تولید مثل میپردازند و با محبت و دوست داشتن رابطهی خوبی ندارند.
خانه، محل یا پناهگاهی است برای استراحت و آثار و نشانههای زندگی پایدار در آن مشاهده نمیشود.
تنها نقطه مشترک این خانواده سرمایه اقتصادی است و با فرو پاشی اوضاع اقتصادی این خانواده نیز از هم فرو میپاشند.
در شکل گیری ازدواج بر مبنای اقتصاد، حراج و رواج طلاق به راحتی شکل میگیرد و پول میتواند چوب حراج بر زندگی این افراد بزند .
در این نوع ازدواجها شغل و درآمد در آن مناسبترین گزینه است، و بر خلاف سایر ازدواجها سن طرفین معیار اصلی نیست و طرفین به سن یکدیگر توجهی ندارند، در این راستا دختران جوان برای رسیدن به یک زندگی پر زرق و برق و لذتجویی مادی از لذت معنوی و دوست داشتن دست میکشند و گزینه ازدواج خود را با افرادی انتخاب میکنند، که بعضاً هم سن و سال پدرشان میباشند و این اتفاق همیشه علیرغم میل باطنی است و با تشویق همسالان و خانواده محقق میشود که در ابتدای مسیر زندگی، برق سکهها چشمهایشان را نابینا و صدای دلنواز وعدهها گوشهایشان را ناشنوا میکند.
اثر معکوس این نوع از ازدواجها، کاهش ثروت همسر، افزایش درخواست کیفیت، مطلوبیت طرف مقابل و تصمیم گیری عقلانی فردی است که دیروز عاشق دلار و سرمایه طرف مقابل شده بود، در اغلب این نوع ازدواجها، یک طرف آن فرد مرفه و پر درآمد است که از نظر وجه ظاهری مطلوبیت خوبی ندارد و با گذشت زمان از مطلوبیت آن کاسته میشود و نمیتواند به خواستههای همسرش پاسخ دهد و این عامل مسیر طلاق را سریع تر و هموارتر میکند.
اغلب این ازدواجها در میانه زندگی با بد اخلاقی همسر پولدار شروع و منجربه طلاق میشود که جامعه شناسان این نوع طلاق را طلاق اقتصادی میدانند.
از دیگر مؤلفههای طلاق اقتصادی میتوان، بیکاری جوانان، برهم خوردن نظم اقتصادی، افت و کاهش بهرهوری اقتصادی، افزایش هزینههای خدماتی اشاره کرد که در این مدل طلاقها والدین میتوانند نقش بسزا و تأثیرگذاری داشته باشند و از فروپاشی خانواده فرزندانشان جلوگیری کنند ولیکن اغلب والدین در این شرایط ترجیح میدهند سکوت پیشه کنند و در این ماراتن سخت و نفس گیر، فرزندان خود را تنها میگذارند.
ازدواج، طلاق ناشی از عوامل فرهنگی: عامل مهم تأثیرگذار ازدواج در جوامع اولیه، سنتی، بسته و محدود مؤلفههای فرهنگی هستند که در این ازدواج خانوادههای جوانان نقش اساسی و تأثیرگذاری دارند؛ والدین فرزندان خود را تشویق به ازدواج با کسانی میکنند که بیشترین مشترکات را در عناصر فرهنگی دارند؛ در این نوع ازدواج سهم کالای فرهنگی از سهم درآمد و اقتصاد بیشتر است و محصول آن تشکیل یک خانواده با رویکرد فرهنگی است و در حالت خوش بینانه اغلب این ازدواج ها سرانجام خوش و خانواده های با عملکرد زن محور شکل میگیرد و آثاری از تضاد و ارزشها در آن دیده نمیشود .
شخصیت خانواده به تولید محبت و لذت جویی معنوی است و اما اگر عامل پیوند دهنده این خانواده ها (فرهنگ) با تهدید و خطر مواجه شود آثار تهدید و تخریب در قسمتهای مختلف زندگی این خانواده ها نمایان خواهد شد.
خانوادههایی که با اشتراکهای فرهنگی به هم نزدیک شدهاند باید به موازات فرهنگی هم رشد و نمو کنند، اگر یکی از خانوادهها به هر دلیلی نتواند رشد مناسب فرهنگی داشته باشد و ارزشهای اجتماعی همدیگر را درک و تکمیل نکنند یا عقبنشینی فرهنگی داشته باشند و با در یک مقطع تاریخی و فرهنگی باقی نمانند بیسواد و عقب مانده میباشند و روند طلاق را تسریع میکنند.
اگر چه طلاق در این خانواده ها کم است ولی آثار آن در جامعه از سایر طلاقها عمیقتر و بعضاً قویتر است زیرا در افکار عمومی و روانشناسان این ذهنیت ایجاد میشود که ازدواج بر مبنای اقتصاد و فرهنگ هیچ تفاوتی باهم ندارند، زیرا بر هم خوردن نظم اقتصادی در شکل اول و بر هم خوردن نظم فرهنگی در شکل دوم منجر به طلاق میشود و اساس محور پیوند خانواده باز هم یک کالا است که می تواند یک کالای اقتصادی یا فرهنگی باشد.
جامعه شناسان معتقدند شکاف در رشد فرهنگی از شکاف در رشد اقتصادی خطرناکتر است، زیرا رشد فرهنگی یک شبه و در مدت زمان کم به وجود نمی آید و خلأ ناشی از این شکاف بر مدت زمان طولانی تکمیل می گردد ولی شکاف در رشد اقتصادی را میتوان در اندک زمان پر کرد.
بنابر این خانوادههایی که از نظر رشد فرهنگی عقب، ماندهاند فرصت و زمان زیادی را میخواهند تا خود را به همتای خانوادگیشان برسانند و طرف مقابل این فرصت و زمان طولانی را به همتای خود نمیدهد و یا خود در یک مقطع زمانی، فرهنگی درجا نمیزند و برای رهایی از این بیماری اجتماعی فرهنگی طلاق را بهترین گزینه و ازدواج با همسر هم شأن فرهنگی را دوای این درد میداند در دهههای گذشته که اغلب پسران روستایی راهی دانشگاه میشدند و با کسب مدارج عالیه به دیار خود بر میگشتند و با دختران غیر تحصیل کرده ازدواج میکردند دچار این سندرم اجتماعی میشدند و چاره ی این سندرم ندامت را در رها کردن همسر به حال خود و ازدواج مجدد میدیدند که محصول این خانوادههای بی رمق فرزندان هنجارشکن و بزهکاری هستند که به بچه های طلاق یا بچه هایی با القاب اجتماعی خاص مشهور هستند .
اما این طلاق ها را در کجا می توان بیشتر مشاهده کرد ؟
این نوع طلاق ها بیشتر در جوامع در حال گذرا از سنت به صنعت یا گذر از صنعت به فرا صنعتی و مدرن مشاهده میشود همانطوری که آثار مدرنیته توانسته همه ابعاد زندگی ما را در بر بگیرد، مطمئنا در خانواده و زندگی مشترک نیز اثر خواهد گذاشت، رشد تقاضای طلاق در سه سال اول زندگی ثبت بی سابقه است و درخواست طلاق از طرف زن، طلاق توافقی و … همه از نتایج و آثار رشد تک بعدی یا عدم رشد توسعه و اغواگری فرهنگی است که به مدد رسانههای جمعی و جهانی شدن فرهنگی و شبکههای مجازی به سرعت محقق شده است .
ازدواج طلاق ناشی از عوامل سیاسی:
مدلی از ازدواج که از گذشتههای دور در خانواده های سلطنتی، امیران، پادشاهان، امرای ارتش و نظامیان و روحانیان صاحب منصب رواج داشته است، ازدواج سیاسی مشهور است که در این ازدواج بر خلاف دو عامل دیگر ، قومیت سیاسی و منصب سیاسی تأثیر گذار بوده است و تهدید این نوع ازدواج گسسته روابط سیاسی یا تغییر جریان و روند سیاسی صاحب منصبان است که بعضاً به علاوه طلاق به جنگ بین ملل تبدیل میشود که تحقیق در این نوع ازدواج از حوصله ی خوانندگان خارج است و نیاز به تأمل بیشتری دارد .
«پل بوهانون» میگوید: طلاق مسئله غامضی است که همزمان ۶ بعد را فرا میگیرد و این شش بعد را شش وضعیت طلاق میداند که عبارتند از:
۱-طلاق عاطفی : زن و شوهر عواطف خود را ازیکدیگر دریق میکنند و روی از هم بر میتابند زیرا اعتمادشان هم کم و جذابیتشان برای یکدیگر پایان یافته است .
۲- طلاق اقتصادی: شرح آن گذشت .
۳- طلاق توافقی: توافق بر روی حضانت فرزندان .
۴- طلاق اجتماعی (فرهنگی) .
۵- طلاق قانونی .
۶- طلاق روانی .
علل و انگیزه های طلاق: روانشناسان و جامعه شناسان خانواده معتقدند کاهش سن ازدواج، درآمد تشریفات و افراط و تفریط ازدواج، فقدان سیستم حمایت های مالی و اجتماعی، سوءظن و عدم تمکین، فرهنگ نوین، اعتیاد، دخالت خانوادهها و… از عوامل مهم و تأثیر گذار انگیزه طلاق هستند.
سعید یزدانی:کارشناس جامعه شناسی و کارشناس ارشد مطالعات منطقه