فرازی بر وصیتنامه شهید
این شهید بزرگوار در وصیتنامه خود بهعنوان سرباز معلم به همسرش سفارش کرده بود که از فرزندانش خوب نگهداری کند و آنها را برای آموختن قرآن، نماز و تحصیلات به مدرسه بفرستد و مرتب همسرش را به صبر و بردباری دعوت میکرد.
با کمی جستجو از همکاران شهید بزرگوار، با هماهنگی و همراهی امیر سرتیپ دوم سید احمد مهدینژاد فرمانده پدافند هوایی شهید ظرافتی بابلسر و کیوان صفیپور مسئول قرارگاه فضای مجازی بسیج، قلم و دوربین را برداشته و راهی منزل ایشان و دیدار با همسر و دخترانشان شدیم.
درب حیاط باز شد و با استقبال و خوشرویی همسر شهید و دختر کوچکشان مریم خانم، وارد منزل شهید شدیم و بلافاصله بعد از سلام و علیک، مشتاقانه پرسشهای ذهنم را، جاری بر زبان کرده تا از محبوبیت معلم شهید بابلسری بدانم.
مریم خانم دختر کوچک شهید علیجاننژاد با نگاهی به مادر اینگونه از پدر بزرگوارشان میگوید: پدر که تکیهگاه دختر است و من روز چهلم بابا بهدنیا آمدم؛ درست زمانیکه مادر از نظر روحی اوضاع خوب نداشت و قرارشان به تنهایی ماندن نبود.
خانم علیجاننژاد اینطور توضیح میدهد که پدرم با گرفتن مدرک دیپلم بهعنوان معلم در مدارس شروع به فعالیت کرد و به گفته مادرم، عاشقِ عاشقانههای بین خودش و دانشآموزانش بود.
وی ادامه داد: مادر بارها در صحبتهایش میگوید که پدر در مورد من گفته که این فرزند راه من را ادامه خواهد داد و امروز از اینکه همان شد و در مسیر و راه پدرم قدم برداشتم، خوشحالم.
خاطرهای از شهید علیجاننژاد
دختر شهید علیجاننژاد گفت: یکی از دانشآموزانش نقل میکند که روزی او را در حالی که لباسش خیس شده بود و به خاطر نامادریاش گریه میکرد، دید؛ پدرم نه تنها او را تسلی داد، بلکه لباسش را خشک کرد تا نامادریاش او را تنبیه نکند.
وی میگوید: این خاطره نشان میدهد که پدرم نه تنها معلمی درسدهنده بود، بلکه بهعنوان یک انسان دلسوز و مهربان به دانشآموزانش کمک میکرد.
علیجاننژاد افزود: یکی دیگر از دانشآموزان به یاد میآورد که چگونه در دفتر مدرسه از او خواسته شد تا خطکش بزرگ تختهای را بیاورد و شهید با صبر و حوصله با او صحبت کرد و به او آموخت که به جای تنبیه، باید به تمرین و تمرکز بپردازد.
دختر شهید علیجاننژاد خاطرنشان کرد: خاطرات اینچنینی از پدرم در ذهن بسیاری از دانشآموزان و خانوادهها باقی مانده است؛ حتی پس از سالها، این خاطرات نشاندهنده اهمیت انسانی و اخلاقی این شهید بزرگوار است که همیشه به یادگار ماند.
وی عنوان داشت: در بسیاری از نقاط کشور، برنامهها و مراسمهایی برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا برگزار میشود و این خاطرات بهعنوان میراثی ارزشمند برای نسلهای آینده باقی میماند.
یادآوری خاطرات با حضور در کنار مزار شهید
علیجاننژاد یادآور شد: یکی دیگر از دانشآموزان شهید گفته که من همیشه شاگرد شهید بزرگوار بودم و هیچوقت خاطراتم را با او فراموش نمیکنم؛ روزی در کنار قبرش خانمی گریه میکرد که هیچکس او را نمیشناخت.
وی بیان کرد: علت را پرسیدیم که گفت، این معلم من بود و من خیلی به او بدهکارم؛ سپس توضیح داد که نامادریاش او را از مدرسه بازمیداشت و هر بار که زمین میخورد، گریهاش درمیآمد؛ شهید همهی لباسهایم را کنار رودخانه مدرسه شست و خشک کرد، تا کتک نخورم.
دختر شهید علیجاننژاد با اشاره به اینکه پدر تا زمان شهادت، ۵ سال سابقه تدریس در مدارس را داشتند، افزود: دوستان پدرم خاطرات زیادی دارند، اما مامانبزرگ با وصف شنیدنی از پدر میگفت که با تمام وجود لمس میکردیم، روحشان شاد.
وی تصریح کرد: خاطرات مدرسه و پدر همیشه در ذهن من میماند، من همیشه دوست دارم در همان مدرسه بمانم چراکه حس نزدیکی بیشتر به پدر فراهم میشود، مادر همیشه بهترین چیزها را برای ما فراهم کرده است اما من به تکرار، یک قصه نانوشته از پدر در ذهن دارم.
دوران تدریس شهید علیجاننژاد
دختر شهید، پدر را بهعنوان معلمی دلسوز و مهربان و همیشه در یاد دانشآموزان و همکارانش باقی مانده، میداند که همیشه با حوصله و صبر به سوالات دانشآموزان پاسخ میداد و آنها را به ادامه تحصیل و تلاش برای آیندهای بهتر تشویق میکرد، ایشان همیشه الگوی ما در مدرسه خواهند بود.
وی در پایان گفت: این خاطرات نشاندهنده اخلاق و مهربانی پدرم است که در یادها و خاطرات جاودانه باقی مانده است؛ دختر شهید: در یک جمله مادرم را اینگونه وصف میکنم: مادرم مثل یک کوه و مثل یک رودخانه جاری؛ دستانش را میبوسم.
روزهای پایانی حضور
از روزهای پایانی معلم شهید چنین یاد میکنند که همیشه میگفت وظیفه ما این است که به دیگران کمک کنیم و برای جامعه مفید باشیم؛ او همیشه با انرژی و انگیزه به میدان رفت و هیچگاه از مشکلات و سختیها شکایتی نداشت.
یکی از دوستان شهید از ایشان پرسید: چرا اینقدر برای کمک به دیگران تلاش میکنی؟ پاسخ داد: ما باید به یاد داشته باشیم که تنها چیزی که از ما باقی میماند، تاثیری است که بر زندگی دیگران میگذاریم؛ این جمله آخر شهید علیجاننژاد همیشه در ذهن دوستان و خانوادهاش باقی ماند و نشاندهنده روحیه فداکارانه و اخلاق والای شهید است.
۳ سال زندگی ساده و شیرین
همسر شهید علیجاننژاد که در تمام مدت صحبتهای دخترشان، آرام نشسته و گریه میکند با سوالِ خبرنگار بلاغ به خود آمده و از خاطرات زندگی کوتاه اما پر از خاطرات شیرین خود میگوید.
وی از اخلاق همسرشان تعریف میکند که مهربان و دلسوز بود و همیشه در منزل صدای خواندن زیارت عاشورا ایشان به گوش میرسید.
خانم علیجاننژاد با اشاره به اینکه تنها ۱۴ سال سن داشتم که با هم ازدواج کردیم، گفت: مدت کوتاهی زندگی کردیم و دو فرزند دختر از ایشان به یادگار مانده است که سرمایه و معجزه زندگی من هستند.
همسر شهید ادامه میدهد که تنها ۴ ماه از حضورشان در جبهه میگذشت که خبر شهادتش رسید؛ زمانی که اطلاع دادند، باورش در آن سن کم برایم مشکل بود اما در کنار آن همه شلوغی و گریه یک چیز آرامترم میکرد که بارها تاکید داشتند «صبور باش»
وی خاطرنشان کرد: همسرم همیشه نگران فرزندانش بود و میگفت طیبه (دختر اولمان) حتما دکتر میشود اما دوست دارم مریم ادامه دهنده راهم باشد و امروز همانطور شد که ایشان خواستند.
همسر شهید از بیقراریهای دخترانشان در مدرسه میگوید: طیبه صبورتر بود اما مریم مدام لجبازی میکرد و بهانه پدر میگرفت، حتی الان هم که خود مادر است، همیشه از دلتنگیها و نداشتن پدر صحبت میکند.
علیجاننژاد در پایان گفت: ۱۷ ساله بودم که همسرم شهید شدند و بعد از آن با کمک خانوادهها توانستم به زندگی روزانه برگردم و به خاطر دخترنمان صبوری کنم اما یادشان همیشه در قلب و جانم هک شده است.
الگوی راهِ شهید علیجاننژاد برای نسلهای بعدی
بسیاری از دانشآموزانی که تحت تاثیر این معلم شهید قرار گرفتند، امروز خود معلمان و مسئولانی هستند که تلاش میکنند راه و روش او را ادامه دهند.
شهید علیجاننژاد همیشه به ما آموخته که مهمترین چیز در زندگی، خدمت به دیگران و تلاش برای بهتر کردن جامعه است.
به گزارش «بلاغ» این تاثیرات نشاندهنده اهمیت نقش معلمان دلسوز و فداکار مانند شهید علیجاننژاد در شکلدهی به آینده نسلها است که امیدواریم معلمان امروز ادامه دهنده راه شهدا باشند.