سرای نور؛برانکو ایوانکویچ سرمربی پرسپولیس با حضور در برنامه کتاب باز مهمان این هفته سروش صحت بود و در گفتگویی متفاوت به سوالات صحت پاسخ داد. برانکو حضور در کتاب باز را با ایفای نقش راوی آغاز کرد و قصه معروف شنل قرمزی را برای مخاطبان این برنامه تعریف کرد. آنچه می خوانید مشروح گفتگوی سرمربی سرخپوشان وسروش صحت است:
برانکو: سلام. من براتون یک قصه کوتاه رو تعریف می کنم که یادآور دوران کودکی من و بچه های ماست. این یکی از قشنگترین قصه های تمام دوران است. قصه در مورد دختربچه کوچکی هست که مادرش، اون رو شنل قرمزی صدا می کرد. شنل قرمزی با مادرش در خانه ای کنار جنگل زندگی می کرد. مادربزرگ شنل قرمزی هم در اون سر جنگل زندگی می کرد که خیلی دوستش داشت. یک روز مادر شنل قرمزی بهش میگه برو به مادربزرگت که بیمار شده و روی تخت خوابیده، سر بزن. بعد بهش یک سبد پر از میوه و غذا داد و گفت بیراهه نری و مستقیم برو به خونه مادربزرگ. این سبد غذا رو بهش بده تا هرچه زودتر خوب بشه.
وقتی شنل قرمزی به راه افتاد، گرگ توی راه کمین کرده بود. گرگه از شنل قرمزی پرسید: کجا میری؟ شنل قرمزی گفت: میرم پیش مادربزرگم که مریضه، باید این غذاها رو بخوره که زودتر خوب بشه. گرگ گفت: عجله نکن، یه کم بمون توی جنگل میوه بچین بعد برو به دیدن مادربزرگت. شنل قرمزی توی جنگل بازی کرد و توت فرنگی چید. گرگ هم همزمان رفت خونه مادربزرگ، در زد و با تقلید صدا گفت: من شنل قرمزی ام! ادر بزرگ گفت در روهل بده و بیا تو. گرگ وارد خونه شد و دید مادربزرگ روی تخت دراز کشیده و او رو خورد. بعد روی تخت دراز کشید و روی خودش رو پوشاند و منتظر شنل قرمزی شد.
شنل قرمزی وقتی رسید، دید قیافه مادربزگش عجیب و غریب شده و پرسید چرا چشمات اینقدر بزرگن؟ گرگ گفت: برای اینکه تو رو بهتر ببینم. بعد پرسید چرا دهنت اینقدر بزرگ شده که گرگ پرید و شنل قرمزی رو هم خورد. بعد دوباره روی تخت دراز کشید و شروع به خروپف کرد.
یک دفعه مرد شکارچی از راه رسید و دید یک چیزی غیرعادی هست. وقتی داخل شد، دید گرگ روی تخت دراز کشیده و خوابیده! شکارچی بهش تیراندازی کرد و شنل قرمزی و مادربزرگش رو از شکم گرگ درآورد. بعد از اون همه شاد و خوشحال شدن و قصه تموم شد.
برانکو: (به زبان فارسی) سلام علیکم. خسته نباشی. حال شما خوبه؟
برانکو: فارسی حرف زدنم خوب نیست؛ ولی مترجم دارم. فارسی رو وقتی نیاز دارم، استفاده می کنم. وقتی دیگه حس می کنم نباید چیزی رو متوجه بشم، اون موقع صحبت نمی کنم اما بازیکنان رو اینطوری نمی تونم فریب بدم.
برانکو: یک قصه قشنگ ی رو تعریف کردم که والدین ما برامون می گفتن که راحت تر بخوابیم. یک بخشی از اون ناراحت کننده هست اما آخرش با پایان خوش تموم میشه.
برانکو: بله این داستان شنل قرمرزی بود و از همون زمان رنگ قرمز قلب ما رو شاد می کرد.
برانکو: شما استقلالی هستین!
برانکو: پس شما اصفهانی هستی!
برانکو: بله سپاهان باشگاه خیلی خوبی هست و براشون بهترین آرزوها رو می کنم البته بعد از پرسپولیس!
برانکو: اونها از ما خیلی دور هستن.
برانکو: نه چون خیلی این فرصت را نداشتم و فقط نوازش می کردم. چون رفتن به رختخواب برای بچه ها حس خوبی نبود. برای همین مادرشون قصه می گفت و کتاب می خوند و من هم پدر خوبی بودم.
برانکو: بله متاسف هستم ولی این بالاخره سرنوشت من بود. در واقع فوتبال من و خانواده ام رو خیلی درگیر کار کرد. همسر من هم ورزشکار بود و بچه های من در چنین فضای ورزشی بزرگ شدند. اما خب این طبیعیه که وقتی به سن و سالی می رسیم، حسرت روزهای گذشته رو می خوریم که خیلی توجه نداشتیم به بچه ها. خیلی از مردم سعی می کنن وقتی نوه دار شدند، این رو جبران کنن. اما متاسفانه هنوز پذربزگ هم نشدم!
برانکو: بله موافقم. عشقی بالاتر از عشق پدربزرگ و مادربزرگ ها به نوه ها وجود نداره.
برانکو: خب من همیشه دنبال کتاب های تخصصی خودم بودم اما همسرم رمان خیلی دوست داره اما بچه ها این روزها بیشتر با گوشی های هوشمند و تلفن همراه درگیر هستن! بی شک هیچ چیزی نمی تونه جای کتاب رو بگیره.
برانکو: متاسفانه این یک مشکل جهانی هست و همه درگیرش هستن. اما تکرار می کنم هیچ چیزی نمی تونه جای کتاب رو بگیره. اینقدر سود و چیزهای ارزشمند در کتاب هست که هیچ گوشی موبایلی نمی تون جای اون رو بگیره. مثلا شما کتابی در مورد مقابله با استرس می خونی ولی خود این گوشی عامل به وجود آمدن استرس هستن.
برانکو: من پرفسور رشته حرکت شناسی هستم و فوق لیسانس فوتبال دارم. بعد ۵ سال در مدرسه معلمی کرده ام و استاد فرهنگ سلامتی هستم. در فوتبال هم بالاترین مدرک موجود در دنیا را دارم.
برانکو: خب من همه وقتم رو صرف رشته ای می کنم خیلی دوسش دارم و با بچه ها دائما در فضاب باز مشغولیم و این خیلی سخت نیست که بخواهم در این رشته ادامه تحصیل بدهم.
برانکو: از همان دوران کودکی و مدرسه شروع کردم. خب البته طبیعی بود که برخی از این کتاب ها مربوط به درس و مدرسه بود. یک سری کتاب های ادبی هم از نویسندگان خارجی بود که در مقطع متوسطه این ها رو می خوندیم. مخصوصا از ادبیات کلاسیک. البته من رشته تجربی خواندم ولی در کنار مطالعات ادبی هم داشتم. هم به ادبیات بومی می پرداختم و هم نویسندگان کلاسیک جهانی.
برانکو: بله ما کتاب های مختفلی رو می خوندیم مثل هومر و ادیسه همینطور نوسینده های داخلی و سروانتس و دن کیشوت
برانکو: مقایسه ای در کار نبود. ما آنالیز می کردیم، سرگذشت ها و اشعار ونوشته های داستایوسکی و هومر و … به طوریکه گستردگی اطلاعات فرهنگی به دست می آوردیم.
برانکو: من همیشه طرفدار چایی هستم.
برانکو: بله خیلی زیاد. مدرسه در کنار دانش علمی و تئوری عمل را به شما یاد میده. در تعلیمات عملی باید علم رو هم کار کنیم و آنالیز رو بیاموزیم.
برانکو: قطعا کتاب خوندن دایره لغات و ارتباطات شما رو توسعه میده و به ثبات میرسونه. برای یک مربی خیلی مهمه که از طریق مطالعات تخصصی و غیرتخصصی دانش خودش رو ارتقا بده و آشنایی با حوزه های مختلف داشته باشه. مثل روانشناسی ورزش که در مقاطع مختلف کمک حال ما هست.
برانکو: بله، مطالعه ادبیات در زمان های مختلف به کار ما میاد. شخصیت های مختلف می تونن مشکلات مختلف رو حل کنن. روانشناسی و مطالعه مرز نداره و باید تفکرات رو شناخت و به روز بود. چون نسل ها تغییر می کنن و باید همیشه باید در این روند باشم.
برانکو: این روزها مشغول مطالعه در مورد برخی بیوگرافی ها هستم و البته کتاب قرن جنگ. این کتاب تصویر جالبی در مورد یک قرن اخیر در خاورمیانه بحث می کنه. فکر می کنم باید روابط این منطقه رو مطالعه کنم. من اینجا آمدم که هم فرهنگ یاد بگیرم و آداب و سنن رو بدونم. وقتی شما چیزی در مورد حافظ و سعدی نمیگید، باید خودم حرف بزنم. شما اینجا فقط در شب یلدا از حافظ صحبت می کنین. راستی شما چه نیت و چه آروزیی کردین در شب یلدا؟
برانکو: بله او یک نویسنده معاصر هست که در مورد ضعف های جامعه صحبت می کنه و هشدار میده در مورد وقایعی که اتفاق می افته. در بالکان جنگ جهانی اول شروع شد و جنگ جهانی دوم نیز از همین منطقه کلید خورد. بالکان آتش خیز هست مثل خاورمیانه جایی که سه دین در آنجا تداخل دارند و اقوام مختلفی هستن. همین منطقه برندگان جایزه نوبل اما شما اون کتاب اصلی رو ندارین. کتاب پلی بر رودخانه درینا که سی سال پیش به فارسی منتشر شده و در مورد روابط اون منطقه صحبت می کنه. کتاب خانمی از سارایو اثر آندریچ معروف ترین نویسنده ماست که برنده جایزه نوبل. آثار ایشون جزو درس هایی بود در دبیرستان باید مطالعه می کردیم.
برانکو: من کمی مایوس شدم. چون یک چیزی رو شما نمی دونین. مترجم بنده ۱۸ سال در کروواسی زندگی کرده و ۳۰ کتاب کودک به زبان کرواتی ترجمه کرده.
برانکو: ما در مدرسه در مورد سرزمین پارس خیلی مطالعه کردیم و می دونیم که آغاز تمدن بشری از ایران بوده. اون زمان چیزی از حافظ و سعدی نمی خوندیم. من البته شیراز رفتم و مقبره این عزیزان رو زیارت کردم. ولی متاسفانه دیوان حافظ هنوز ترجمه نشده که بتونم بخونمش. باید در یک جلسه خاص شما برام از حافظ و سعدی بگین.
برانکو: اگر ۵ تا روپایی بزنی من شما رو یک چلوکباب مهمان می کنم.
برانکو: اگر بتونی ۵تا روپایی بزنی حتی می تونی بیایی توی تیم من و جای مهدی طارمی بازی کنی!
برانکو: یک رمان بزرگ با اپیزودهای مختلف (باخنده) باید یک سریال بشه!
برانکو: طارمی ۲ سال بهترین بازیکن ما بوده و براش بهترین آرزوها رو می کنم. هم به خاطر خودش و خانواه اش و هم به خاطر فوتبال ایران باید پایان خوشی داشته باشه. همه نوسان دارند در رفتارها و عکس العمل ها و این طبیعیه.
برانکو: فوتبال یک رمان بسیار بزرگ هست و قسمت های مختلفی داره و این موضوع هم یک قصه نانوشته است! این رمان هم لبخند داره و هم اشک مثل وضعیت این روزهای استقلال (باخنده) البته شوخی کردم، استقلال بزرگترین رقیب ورزشی ماست.